بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت زینب الاعلی دانای حقیقی

                وقتی آمدیم ایران هر کسی نظری داد یکی می‌ گفت برو از دست جاسوس شکایت کن یکی می‌گفت شکایت لازم نیست خودمون  می‌ریزیم سرش آنقدر می‌زنیم تا اون شکنجه‌ها تلافی بشه راستش خودم از همه بیشتر عصبانی بودم هر وقت یاد شکنجه می‌افتادم درد دوباره می‌آمد سراغم چند ماه شکنجه منو به اندازه چند سال پیر کرده بود با این حال تصمیم گیری برایم سخت بود همیشه اینجور وقتا می‌رفتم پیش حاج قاسم نظر او برای من بهترین نظر بود این بار هم رفتم  سراغش گفتن حاجی می‌خوام از جاسوس انتقام بگیرم ولی نمی‌دونم چه جوری هرچی شما بگید  همون کارو بگید انجام میدم حاجی با کمال می گفت انتقام اون جاسوس رو بزار بر عهده من
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.