یادداشت محمد حسین رضایی

سرگذشت ندیمه
        کتاب خوش خوانی بود، از اون جنس کتاب‌ها که در سفرشون باید از مسیر لذت برد و خیلی به مقصد توجهی نداشت!

اگر بخوام که این کتاب رو با دیگر آثار مطرح دیستوپیایی مثل 1984 و فارنهایت ۴۵۱ و ... مقایسه کنم، باید بگم از نظر فرم و سبک نوشتاری قلم و پرداخت مارگرت اتوود رو بیشتر دوست داشتم و بهم چسبید. (از نظر محتوایی اما، کتاب خانوم اتوود با پادآرمانشهر های بزرگ ادبیات فاصله دارد. که راجب این موضوع هم میشه چند یادداشت دیگه بنویسم...)
اما چرا؟!
یکی از مشکلات اصلی من با پاد آرمانشهر های سیاسی اینه که کوتاهن! انگار نویسنده فقط و فقط درصدد بیان رساله و نقطه نظر  سیاسی خودشه. 
سرگذشت ندیمه اما فرم متفاوتی داشت. 
از شروع کتاب خواننده متوجه میشد اینجا دنیای متفاوتی‌ست  ولی راهنمایی چندانی از سمت نویسنده برای روشن شدن ماجرا نمی‌شد.
خواننده حتی تا اواسط کتاب(فکر میکنم فصل بیست و چهار) برخلاف دیگر اشخاص حضور یافته در داستان از نام شخصیت اصلی آگاه نیست.  و این باعث میشه خواننده حضور عمیق تری در داستان داشته باشه و دائما برای پیدا کردن سرنخی جدید از راوی قصه به جست و جو بپردازه. 
در حقیقت اتوود به ما فرصت داد تا از خلل و فرج دیالوگ ها، رویاها، یادآوری‌ها و حسرت ها از جانب خودمون و اقتضای فرهنگ و زمان زیستمون رابطه‌ای علت و معلولی برای سرگذشت ندیمه بنیان کنیم تا در نهایت پس  از به اتمام رسیدن دو سوم کتاب، راوی زبان بُگشاید! و توضیح تقریبا کاملی راجب سرگذشت سرزمینش برای ما بده. در این لحظه‌ست که ما متوجه اون چیزی که اتوود را در زمانه  و تجربه زیست خودش به سمت نوشتن این اثر سوق داده میشیم.

اما همنطور که اول یادداشت هم گفتم باید از مسیر این کتاب لذت برد و منتظر پایان اعجاب انگیزی نبود. 

      
328

27

(0/1000)

نظرات

مهدی

1403/5/31

بهترین ترجمه‌اش همینه؟
2

1

بله، این ترجمه هم بسیار خوش خوانه ، هم کمتر حذفیات داره. 

1

مهدی

1403/5/31

سپاس
@mohoo 

1