یادداشت محمد میرشاهی

                رمان داستان زندگی یک پیرمرد آلزایمریه که در غم از دست دادن همسر تازه از دست داده‌اش تصمیم به خودکشی گرفته ولی در مراوده با همسایه تازه واردش که از قضا همسرش ایرانیه و باردار از این تصمیم منصرف و به زندگی امیدوار میشه. صحنه‌های بازگو شده در رمان کوتاه و اکثرا خنده‌دارن که همین رمان رو پرکشش می‌کنه
به خصوص صحنه آموزش رانندگی خانم همسایه و رفتنشون به بیمارستان صحنه آخر رمان هم جالب و تاثیرگذار و به یاد ماندنیه خوندنش توصیه میشه
        
(0/1000)

نظرات

Amirr.R

1402/02/30

آلزایمر نبودا XD
آلزایمر نداشت واقعا