یادداشت کتابخانهٔ بابل

نوروزنامه
نامهٔ داد
        نامهٔ داد و دانایی و زیبایی

در بهار چی بهتر از نوروزنامه رساله‌ای کم‌حجم، منسوب به خیّام، همان خیّام بزرگ، خیّام «خودمان»، و طبیعتاً دربارهٔ نوروز. از نخستین تصحیح‌های مجتبیٰ مینوی‌ست. ادیبی ایران‌دوست و جدّی و پرکار که هنوز همه ریزه‌خوار خوانی هستیم که او با عکس برداشتن از صدها نسخهٔ خطّی ارزشمند از سراسر جهان (و عمدتاً ترکیّه) گسترد. مینوی مقدّمه‌ای بر رساله نوشته که فایده‌اش از خود متن کمتر نیست. راهنمای رویکرد اندیشمندانه به آثار ادبی کهن است. نشان می‌دهد که هم خیّام چه دوست‌داشتنی‌ست و هم کتابش، و هم چرا انتساب این رساله به خیّام با عقل جور درمی‌آید. در این مقدّمه هم علّامهٔ قزوینی هست و هم صادق هدایت. درستش هم همین است. حیف است چیزی ازش نقل کنم. خودتان باید بخوانید! در نوروزنامه از جلوه‌ها و جنبه‌های خوشایند روح ایرانی اثرها هست: با «هیچ چیز نیافتم شریفتر از سخن و رفیعتر از کلام» شروع و به «فال نیکِ روی نکو» ختم می‌شود. از دوست با «در نیک‌عهدی یگانه بود» تعریف می‌کند و از شاه با «جهان بخرّمی بگذاشت و بنام نیک از جهان بیرون شد». تفسیرش از سقوط جمشید این است که «از خواستهٔ (مال) مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو برَنج افتادند. شب و روز از ایزد تعالی زوال مُلک او می‌خواستند.» این وصف که «آیین ملوک عجم اندر داد دادن و عمارت کردن و دانش آموختن و حکمت ورزیدن و داناآن را گرامی داشتن همّتی عظیم بوده‌است» اندرزی‌ست ابدی، و آنچه در به‌پایان‌رساندن بنای نیمه‌تمام شاهان پیشین گفته و در بازداشتن عمّال از ستم، و در رساندن معیشت معیّن‌کرده، «بی تقاضا» هم همین‌طور. در دعای نوروزی‌اش می‌توان خواند «رسم نیاکان در همّت بلند و نیکوکاری و ورزش و داد و راستی نگاه دار… پیشت هنری و دانا گرانی و دِرَم خوار». چه ذهن و روح زیبایی! ستودن دلیری و جوانی و زیبایی و دانایی و خوشی از ویژگی‌های فرهنگ ایرانی بوده و هنوز هم، از پس‌ قرن‌ها شکست و ماتم و القای ضعف و درماندگی، در ما زنده است و زنده‌تر باد! چون از درگذشت مینوی نزدیک نیم قرن می‌گذرد و اگر هم نوروزنامه چاپ شود چیزی از حق تالیف ناچیزش به بازماندگان او نمی‌رسد، «خواندن» آن و اندیشیدن در محتوای آن ــ حتّی اگر افست و پی‌دی‌اف باشد ــ حتما روح مصحّح را شاد می‌کند.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.