یادداشت دایی جان

                خب چه باید بگویم. من اعتراف میکنم که، گول جلدش را خوردم (و انصافا هم جلد زیبایی دارد). 
این کتاب را مدت ها قبل خواندم. و حالا، یادم آمد که حتی آن را در بهخوان هم، ثبت نکرده ام. 
خیلی خب. باید بگویم که جز جلدش، هیچ چیز دیگری در آن زیبا نیست. داستانش را چندان به یاد ندارم. اما می دانم که خیلی ساده و ناپخته بود. چه روایت و چه حتی پیرنگ.  فکر می کنم که برای چه رده سنی ای ممکن است باشد. چون در آن زمان که برق جلد کتاب در قفسه ها، چشمم را گرفت. گمان کنم دوازده-سیزده سالم بود. 
به هر حال از این کتاب رضایت پیدا نکردم. من در این کتاب یک قصه خواندم. نه یک داستان. شخصیت ها ضعیف و کودکانه بودند. اگر حجم کتاب کمتر بود، می شد آن را شب ها قبل از خواب، برای بچه ها خواند. داستان نیز چنگی به دل نمیزد. هیچ چنگی. از هر سو که به آن نگاه می کنم، این کتاب، زیبا نیست. الا جلدش. (آن را آدم شسته رُفته و اتو کشیده و عطر خورده ای تصور کنید که در درون هیچ ندارد. ) 
پ. ن: با تمام اینها، باز هم این طعم ممکن است به مذاق شما خوش بیاید. این یادداشت، فقط نظر شخصی بنده است. 
پ. ن: این دو ستاره نیز یکی به خاطر همت نویسنده و دو به عشق تصویرگر جلد کتاب. 
        

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.