یادداشت ناصر حافظی مطلق

                سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج  
Slaughterhouse-Five

1)
"سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج" (Slaughterhouse-Five) نام داستان بلندی است از نویسنده‌ی آمریکایی؛ "کورت ونه‌گات جونیور" (Kurt Vonnegut Jr)؛ که در سال 1969 میلادی نگاشته شده است. عنوان فرعی کتاب عبارت است از: "جنگ صلیبی کودکان: رقص اجباری با مرگ" (The Children's Crusade: A Duty-Dance with Death).
این کتاب علاوه بر این‌که یکی از شاخص‌های ادبیات داستانی علمی با نگارش پسامدرن است، در زمره‌ی آثار سردمدار ادبیات آمریکایی ضد جنگ هم طبقه‌بندی می‌شود. در سال 1972 میلادی یک فیلم سینمایی با اقتباس از کتاب "سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج" و با همین نام توسط کارگردان آمریکایی؛ "جرج روی هیل" (George Roy Hill)؛ ساخته شد. "هیل" به‌خوبی "جریان سیال ذهن" (Stream of Consciousness) در داستان را به قالب "پرش به عقب" (Falsh Back) و "پرش به جلو" (Falsh Forward) سینمایی درآورده است.

2)
"ونه‌گات" با زبان طنزآمیزش جمله‌ی شاهکاری دارد با مضمون زیر که خود به‌تنهایی بیان‌کننده نفرت او از جنگ و بانیان آن است:
"مي‌خواهم از شركت دخانيات براون و ويليام سون تولیدکنندگان سيگار پال مال، يك بيليارد دلار ادعاي خسارت كنم! دوازده سال بيشتر نداشتم كه سيگار را شروع كردم. سال‌هاي سال است كه اين شركت روي همين پاكت قول داده است كه مرا بكشد، اما حالا من 82 ساله‌ام! و واقعاً دستتان درد نكند اي حقه‌بازهاي پست با اين قول و قرارتان! هیچ‌وقت دلم نمي‌خواست زنده باشم و زماني را ببينم كه سه نفر از قدرتمندترین آدم‌هاي دنيا اسمشان باشد: بوش، ديك و كالين".
ظاهراً او داستان "سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج" را تحت تأثیر خاطرات خود از جنگ جهانی دوم و زمانی که در شهر "درسدن" (Dresden) زندانی بوده است، نگاشته. شهر آلمانی زیبا و تاریخی "درسدن" که به‌هیچ‌وجه جزو اهداف جنگی طبقه‌بندی نمی‌گشت، در بمباران سال 1945 توسط متفقین با خاک یکسان شد. در این بمباران بیش از هزار هواپیمای آمریکایی و انگلیسی حدود 3900 تُن بمب بر این شهر ریختند و "ونه‌گات" که خود در همان زمان در "درسدن" اسیر بوده، تعداد کشته‌های شهر را در کتاب "سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج"، صد و سی ‌و چهار هزار نفر اعلام کرده است. رقمی حتی افزون بر "هیروشیما" (Hiroshima). 
درنهایت "ونه‌گات" را که معتقد بود: "هميشه يك سر سيگار آتش است و يك سر ديگرش يك احمق"، سیگار نکشت، بلکه در سال 2007 و در سن هشتادوچهارسالگی در خانه‌ی خودش و براثر سقوط از ارتفاع درگذشت. 

3)
"بیلی پیل‌گریم" (Billy Pilgrim)؛ قهرمان داستان؛ که نام خانوادگی‌اش به معنی زائر و زیارت‌کننده است، دارای ذهنی است که می‌تواند در زمان سفر کند. او گذشته و آینده را مانند زمان حال درک می‌کند و از سیر داستان مشخص نیست که او واقعاً چنین توانایی منحصربه‌فردی را دارا است یا به‌واسطه‌ی آثار روانی جنگ دچار یک عارضه‌ی ذهنی توأم با توهم سفر در زمان شده است.
اما نکته‌ی جالب اینجا است که در ملاقاتی با ساکنان سیاره "ترالفامادور" (Tralfamador) می‌آموزد که چگونه با چنین قابلیتی کنار بیایید. او از ترالفامادوری‌ها یاد می‌گیرد که کلیت زمان را به‌عنوان یک خط‌راهه‌ی ثابت بپندارد که حتمی و نامنعطف است با این تبصره که همواره "رسم روزگار چنین است".

4)
شاید دستاورد خوانندگان  از داستان "سلاخ‌خانه‌ی‌ شماره‌ی پنج" درک این نکته باشد که تمام کشته‌شدگان فاجعه‌ی "درسدن" و از آن فراتر تمام انسان‌ها چه مرده و چه زنده، در مسیر تاریخ و در بازه‌ای از زمان همیشه حضور دارند و هیچ‌گاه نمی‌میرند. شاید نسخه‌ی "ترالفامادوری‌ها" بهترین درمان برای زندگی انسانی باشد:
“That's one thing Earthlings might learn to do, if they tried hard enough: Ignore the awful times and concentrate on the good ones.”
کتاب "سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج" در سال ۱۳۸۳ توسط "علی‌اصغر بهرامی (ع. ا. بهرامی)" ترجمه شد و در انتشارات "روشنگران و مطالعات زنان" به چاپ رسید. این ترجمه تاکنون به چاپ دهم و بیشتر رسیده است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.