یادداشت طناز
1403/10/3
«به فاصله ای فکر کرد که میان آنچه به خاطر می آوریم و آنچه واقعاً اتفاق افتاده وجود دارد؛ فاصله میان آنچه پیش بینی میکنیم اتفاق بیفتد و آنچه واقعاً اتفاق خواهد افتاد و کالین با خود فکر کرد که در آن فاصله فضای کافی وجود داشت تا بتواند خود را از نو بسازد، فضای کافی برای اینکه از جلد یک تیزهوش پا فراتر بگذارد و داستان خودش را بهتر و متفاوت تر ،بکند فضای کافی برای اینکه از نو متولد بشود و باز از نو متولد بشود .» «گریه کردن چیزی را اضافه میکند؛ وقتی گریه میکنی تو هستی به اضافهی اشکهایت» « ولی او واقعاً گریه نمیکرد افسرده تر از این بود که گریه کند غصه دارتر. انگار آن دختر آن تکه از جسم کالین را که مخصوص گریه کردن بود از او کنده بود.» «آدمیزاد طبیعت و سرنوشت را مقصر هر چیزی می داند در حالی که سرنوشت هر کس چیزی نیست جز انعکاسی از ،شخصیت احساسات اشتباهات و ضعفهای او.» «سوییچت را وقتی پیدا میکنی که به اتوبوس راضی سوییچ شده ای؛ کاترینت را وقتی پیدا میکنی که بیخیالِ تمام کاترینهای جهان شده ای و البته لحظه ی یورکایی کالین زمانی فرا رسید که داشت امیدش را برای همیشه به آن از دست میداد.» «پیش خودش فکر کرد ظرفیت دوست داشتن آدم خیلی زیاده ولی هیچوقت علاقه آدم به یک نفر نمیتونه از دلتنگی ای که در نبودش احساس میکنه بیشتر شه» «اما کتابها همیشه با او می ماندند کتابها دل شکسته ترین موجودات هستند؛ زمینشان ،بگذاری تا ابد منتظرت میمانند و اگر به آنها توجه کنی تا همیشه عاشقت میمانند.» «یه تغییر میکروسکوپی و اون تغییر میکروسکوپی نوسان میکنه و به بیرون منتقل میشه و اثر میذاره اثری کوچیک ولی موندگار من فراموش خواهم شد ولی داستانها باقی خواهند .موند پس همه ی ما اهمیت خواهیم داشت، شاید نه خیلی زیاد ولى قطعاً بیشتر از هیچی!» اصلا دوسش نداشتم و اصلا قشنگ نبود و بهش ۱ میدم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.