آخر این داستان را می دانم.می دانم که دست آخر مژی گذاشت و رفت.رفت به کام اژدها.گم شد.اما می خواهم بدانم چرا؟چرا مژی رفت؟چرا همه ی ما خواب بودیم؟چرا هیچ کس مژی را ندید؟ندید که دارد عذاب میکشد.می خواهم بدانم چطور همه چیز دست به دست هم داد تا آن بلا سرش بیاید.