جزئیات پست

سارا عرفانی

1400/11/24 - 16:40

/ خواندن 2 دقیقه

زنگ کتابخوانی برای بچه ها



یک عصر تمام نشدنی تابستان بود، که با دخترهایم حسابی حوصله مان سر رفته بود و عصر خسته کننده ای را می گذراندیم. هر چه پیشنهاد بازی و کاردستی بهشان می دادم هیچ کدام برایشان جذاب نبود. همه به نظرشان تکراری می آمد.

فکری به ذهنم رسید. تفریحی که به آن شکل خاص تا آن زمان تجربه اش نکرده بودیم. اما امید چندانی نداشتم که در آن عصر کسالت بار، دخترها از طرحم استقبال کنند. فکر می کردم آن را هم مثل بقیه ایده ها با بی حوصلگی رد می کنند.

گفتم: «بروید بچه های همسایه را هم صدا کنید زنگ کتابخوانی داریم!»

خیلی وقت ها پیش می آمد با هم کتاب بخوانیم. اما زنگ کتابخوانی چیز جدیدی بود که یک باره به ذهنم خطور کرده بود و برای بچه ها هم تازگی داشت. با ذوق و شوق دویدند بچه های همسایه را صدا زدند که بیایید زنگ کتابخوانی!

بهشان گفتم هر کدام با سلیقه ی خودشان از قفسه، دو سه تا کتاب انتخاب کنند و بیایند بنشینند.

شروع کردیم به خواندن کتاب ها. قصه خواندیم. دست زدیم. خندیدیم. شعر خواندیم. دست زدیم. صدای سگ و گربه و پاندا و خرگوش درآوردیم. در دنیای موجودات عجیب غریب سفر کردیم. بعضی را من می خواندم. بعضی را خودشان، آن هایی که سواد داشتند. همه ی کتاب هایی که انتخاب کرده بودند تمام شد. به خودمان که آمدیم هوا تاریک شده بود و وقت شام بود. چند ساعتی از عمرمان در زنگ کتابخوانی به شادی و خنده و یادگرفتن حرف های تازه گذشت و آن رسم، در خانه ی ما ماندگار شد. زنگ کتابخوانی، شد یکی از شادترین سرگرمی هایی که حتی بچه های همسایه هم برای سر رسیدنش لحظه شماری می کردند و مدام سراغش را می گرفتند.



27 نفر پسندیدند.

1 نفر نظر داد.

نظرات کاربران

🎀🎀

پاسخ به