یک روز صبح «تاپسی» و «تیم» به همراه پدرشان تصمیم گرفتند که برای ماجراجویی کنار دریا بروند. آن ها کم کم از شهر دور شدند. تاپسی و تیم در راه آرام با هم صحبت می کردند که ناگهان در جاده به یک کامیون بزرگ رسیدند و مجبور شدند پشت سر آن حرکت کنند. کامیون خیلی بوی دود می داد و دود آن هوا را آلوده کرده بود و... .