چشمان کهربایی درخت مر
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
اما آنچه ذهن سرهنگ را درگیر کرده بود، رویش قارچ گونه ی سمبل ها نبود بلکه مثل روزگار جوانی اش باز هم مسئله ای به نام شر در ذهنش جولان می داد و دست بردار نبود. وقتی مفهوم شر مثل چرخ فلکی در ذهنش می چرخید و لذت موسیقی را از او می گرفت، همه چیز را رها می کرد و به دفتر یادداشت روزانه اش پناه می برد و حرف هایی که در ذهنش جولان می دادند روی کاغذ خالی می کرد. کاغذهای سفید دفترش پشت سر هم خط خطی می شدند: "این شری را که منشا آن انسان است با چه محکی می توان اندازه گرفت؟ چه کاری و کدام عملی حقیقتا شر به حساب می آید؟ اندیشه، جان، مال...کدام والاتر از دیگری است؟ شر نیز حسی است همانند محبت، عشق، نفرت و ایمان..."