بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شب گربه های چشم سفید

شب گربه های چشم سفید

شب گربه های چشم سفید

جمشید خانیان و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شبی که «هاتف» برای دور کردن «زاغو»، گربة چشم سبز از کبوتر خود «سفیدپر» به حیاط می رود، جوانی هراسان وارد حیاط می شود، در حالی که صدای ماموران رژیم شاه که در جست وجوی او هستند در کوچة بن بست آنها می پیچد. پدر هاتف که هنوز داغدار از دست دادن پسر جوانش «احمد» است، با دیدن جوان، خاطرة روز نحسی که احمد در آغوزش وی جان داده، برایش زنده می شود. او از جوان می خواهد که خانة آنها را ترک کند. وقتی جوان در را باز می کند، پدر هافت منصرف می شود. در نیمه باز توجه جناب سروان را که چشمان سبز همچون چشمان زاغو دارد جلب می کند. چشمان او در تاریکی به سفیدی می زند. پدر هاتف به جای جوان بیرون می رود و هاتف و مادرش و جوان در بهت اتفاقات بعدی و سرانجام آن شب به سر می برند.