بیا مشهد: زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی

بیا مشهد: زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی

بیا مشهد: زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی

4.3
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

0

سلام خداوند و بندگان شایسته اش به آنان که جان خود را مشتاقانه به میدان دفاع از دین تا خدا و عزت استقلال میهن اسلامی، بردند. عاشقانه هستی خود را نثار کردند تا هستی امت اسلامی، استقرار و قوام بگیرد، و از لذت ها و هوس های زندگی چشم پوشیدند تا چشمشان به جمال محبوب ازلی روشن شود، و در راه شهادت گام نهادند تا راه خدا و راه سعادت خلق، همواره باز و به روی مردم گشوده بماند. –همه انسان ها می میرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری کردند، وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد.-از خدا می خواهم مبادا بعد از یک عمر زحمت، مرگ ما در بستر بیماری باشد و در میدان شهادت نباشد، شهادت، مرگ در راه ارزشهاست...

لیست‌های مرتبط به بیا مشهد: زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی

یادداشت‌های مرتبط به بیا مشهد: زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی

            حمید حسنی:
#کتاب_خواندم
سلامعلیکم 
داشتم از کانال مباحث ایت الله عابدی صوتی کوتاهی در مورد کلاس اخلاق گوش میدام که در مباحثش به شهید روحانی اشاره کرد که دیداری باآیت الله اشرفی اصفهانی داشته و پیغامی از امام زمان عج براشون اورده بوده. خاطره به نظرم آشنا آمد؛ یاد کلیپی که دوران دانشجویی زمان راهیان گوش میدادیم و یه دل سیر گریه میکردیم افتادم. دقیقا خودش بود. 
https://www.aparat.com/v/8PkdR/%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%87_%D8%B9%D8%AC%D8%A8_%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%87
کلیپ معروف طلائیه عجب طلائیه.... 
بلافاصله شروع کردم به جستجو ببینم از شهید محتوای بیشتری وجود دارد یا نه... با نتایج جالبی مواجهه شدم. کتاب خاطرات شهید چاپ شده بود؛ به اسم بیا مشهد؛ یه جستجو در کتابخانه های عمومی کردم نبود. رفتم سراغ رفیق شفیق این روزهای گرانی کتاب؛ طاقچه بینهایت؛ با نهایت خوشحالی کتاب رو یافتم. شروع کردم به خواندن. 
بیا مشهد؛خاطرات شهید علی سیفی. جالبه در شرایط بد روحی معنوی بودم در واقع این لطف شهید بود برای حالم؛ یاد جمله امام بزرگوار می افتم که «شهدا ، امام زادگانِ عشق اند که مزارشان زیارتگاهِ اهلِ یقین است».
باید بگم نقدی که در سایت برش ها خواندم کاملا قبول دارم. 
http://www.boreshha.ir/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%9B-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C/
ولی نکات کوتاهی از برداشت خودم: 
1.سفر به مراغه و ملاقات با قبور شهید به مقصد سفرهایم اضافه شد که این هم خود شهید باید نظر کند. 
2.توصیه شهید به مادرها برای اموزش سوره های کوچک به کودکان در حالت عرفانی که داشته که به نظر من آمد انگار توصیه امام زمان عج است. 
3.آرزوی سفری در شب پنج شنبه یا شب جمعه به مشهد که شاید در حرمی نفس بکشم که امام زمان عج باشند
4.یکی از نکات قابل تامل کتاب اشاره در قسمت های مختلف به حضور امام زمان عج در جبهه و پرستاری مجروحین
5.مراقبه بالا شهید مخصوصا در چشم؛ احترام و مراقبت زیاد به مادر حتی بعد شهادت
6.لذت انس با خدا؛ خداییش این گوهر نایاب کجاست؟ 
7.توجه بسیار شهید به نوجوان ها و تاثیر شعاع وجودی بر آدم ها حتی بعد شهادت 
8.از روایت های دیدار با امام زمان عج ایت الله بحرالعلوم شنیده بودم که بعد دیدار با امام زمان عج باهوشتر شده اند ولی در کتاب اشاره میشه شهید بعد دیدار امامزمان عج خوش خط تر شده؛ چه جالب
9.متاسفانه کتاب در طاقچه غلط املایی داشت و کلا روایت و نگارش غیر دلچسبی داشت
شاید اصلی ترین و ناب ترین قسمت خاطرات برای من خاطرات اقای حمید رضا رضایی بود و اشاره ایشون به صراحت لهجه با روحانیت؛ نکته مغفول جریان حزب الهی کشور با روحانیت که فکر میکنم نتیجه اندیشه هایی است همه چیز را با هاله تقدس میپیچند تا نقدی به گوشه ابایشان نرسد. اقای رضایی اشاره میکند که شهید در گردان اونها فقط کار تبلیغی میکند  به همین خاطر بهشون میگه حاج اقا اگر فقط کار تبلیغی کنی شب عملیات نمیتونی بیای خط مقدم باید مقر بمونی. شهید هم روش مارش را تغییر میدهد هم وارد فاز عملیاتی میشود ان هم تبلیغات ان هم عملیات سنگین والفجر 8 و تمرینات سنگین غواصی. از خاطرات صراحت لهجه یاد خاطره مرحوم روح الله نامداری افتادم روزی  یک روحانی  میره جبهه راننده پیاده میشه در  رو برای روحانی باز کنه بسیجی که اونجا بوده گلنگدن رو میکشه به راننده سوار شو وگرنه میزنم بعد به حاج اقا میگه خودت در رو باز کن پیاده شو ما انقلاب کردیم که این جور چیزها ور بیافتد.   تاریخ شهادت 20 بهمن 64 عملیات والفجر 8.دست نوشته های شهید دز پایان کتاب معرکه بود انجایی که شهبد از درد؛ درد میگوید و از خدا درخواست درد میکند. واقعا عجیبه. متاب در تاریخ 30 ابان ساعت 7و45 دقیقه با صدای نم نم باران به پایان رسید.