شرط

شرط

شرط

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

«فرامرز» فوق دیپلم حسابداری با مادر بیمارش در یک محلة فقیرنشین زندگی فلاکتباری را می گذراند. بعد از مدتی بیکاری، او در شرکتی با میانجیگری دختر رئیس، «فریبا»، مشغول به کار می شود. فریبا به فرامرز علاقمند شده و از راه های مختلف سعی می کند توجه او را جلب و موافقت او را برای ازدواج بدست آورد. فرامرز قبل از خواستگاری و در حال رانندگی با ماشین فریبا، با مردی و دختر جوانش تصادف می کند. در این تصادف پدر دختر کشته شده و دخترش «لیلی» دچار آسیب نخاعی شده و ویلچرنشین می شود. فرامرز به دلیل نداشتن گواهینامه محکوم به قصاص و پرداخت دیه می شود، اما در این میان لیلی به او پیشنهاد می کند که با او ازدواج کند و تا آخر عمر خدمتگزارش باشد و از قصاص و پرداخت دیه نجات یابد. فرامرز به ناچار با او ازدواج می کند. کم کم عشق واقعی بین لیلی و فرامرز به وجود می آید و وجود فریبا برای آنها دردسرساز می شود.