بابا لنگ دراز
در حال خواندن
20
خواندهام
1,073
خواهم خواند
138
توضیحات
چهارشنبه ی اول هرماه از آن روزهایی بود که با بیم و هراس انتظارش را میکشیدند، با بردباری و شهامت برگزارش میکردند و سپس به دست فراموشیش میسپردند.بایستی کف اتاق ها و راهروها بدون لک، میل و صندلی ها بدون گرد و خاک و رختخواب ها بدون ذره ای چرک باشد. نود و هفت بچه ی یتیم کوچواو را که در هم می لولیدند باید تمیز کرد، سرشان را شانه زد، لباس ارمک نو به آن ها پوشانید، تکمه هایشان را انداخت و هر چند دقیقه به هر نود و هفت نفر یاد آوری کرد که هرگاه یکی از امنا سوال کرد بگویند «بله آقا» یا «نخیر آقا» و کلمه ی «آقا» را فراموش نکنند.