روباه و لحظه های عربی: مجموعه داستان کوتاه
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
...مامنتظر حبیب می ماندیم و قبل این که رویش راببوسیم خدارا از توی ساک برمی داشتیم و روزنامه ی مچاله را پس می زدیم و از خدای این بار آورده رونمایی می کردیم.چه قشقرقی که راه نمی انداختیم.انگار یک عشیره ی ناامید عروسی دختر ترشیده اش را جشن گرفته باشد،برای خودش آیینی بود.ولی خوب،انصاف را جلو خودمان را هم می گرفتیم که ذوق زده نشویم ونزنیم بترکانیم.از همین بود که وقتی یکی مان گفت خبر کنیم بچه های دانشکده بیایند ببینند تن ندادیم و کلی توپیدیم و خشم آلود ماغ سر بدبخت کشیدیم.خطر داشت.می ریختند و می گرفتندمان به اسم هزار فرقه ،مگر کار بی خود قحط بود؟...