صد دست لباس

صد دست لباس

صد دست لباس

النور استیس و 2 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

4

واندا پترونسکی در ارتفاعات بوگینز جایی در دوردست و به همراه پدر و مادر و برادرش جک زندگی می کرد. واندا هیچ دوستی نداشت. او تنها به مدرسه می رفت و تنها به خانه بازمی گشت. او همیشه پیراهن آبی رنگ و رو رفته ای را می پوشید. پگی و مدلین بازی لباس را راه انداخته بودند و از واندا می پرسیدند که چند دست لباس داری؟ و او با جدیت تمام در جواب آنها می گفت صد دست لباس دارد و همة آنها قیمتی و اتوکشیده هستند. پگی و مولین مدتی مات او را نگاه می کردند، ولی بعد از رفتن واندا او را مسخره کرده و می خندیدند. چند روزی بود که واندا به مدرسه نیامده بود، پگی و مدلین منتظر او بودند. جای مدلین در آخرین ردیف کلاس کنار پسرهای شرور بود و اینک خالی بود.

یادداشت‌های مرتبط به صد دست لباس