بت سوخته

بت سوخته

بت سوخته

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

0

برشی از کتاب:با سرتقی به پوریا نگاه کرد و گفت:-اصلا همینه که هست، مگه قراره هرچی بگی، بگم چشم؟خنده اش گرفت؛ اما خنده اش را پشت لب هایش نگه داشت. همین کارها را می کرد که روز به روز عزیزتر می شد. سیاه سوخته ی لجباز!-همینی که هستی پابندم کرده دختر!اولین صبح بهمن، وقتی ا?فتاب با بی حاری روی زمین پهن شد، با سبد سیب های قرمزش به استقبالش خواهد ا?مد. تمام صحبت های قشنگش را که هزار بار درون ا?ینه ی کوچک جیبی اش تکرار کرده را، درون صورتت لب خواهد زد.عاشقانه ها که ساده نیستند...باید یک جهان می خواهمت، می خواهیم بگویی...ا?ن وقت تمام دلیل شاعرانگی اولین صبح بهمن تو می شوی!