صخره، من و تنهایی (مجموعه ی 14 قصه)

صخره، من و تنهایی (مجموعه ی 14 قصه)

صخره، من و تنهایی (مجموعه ی 14 قصه)

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

کارگردانی به نام "آدم" در یک نمایشگاه نقاشی با "آنام"؛ آشنا شد. آن ها درباره ی یک تابلو بحث می کردند که استاد وارد شد و از آن ها دعوت کرد که در خصوص تابلوها در خانه ی او بیش تر بحث کنند. آدم از خانواده ی متوسط و آنام از خانواده ای سرشناس و ثروتمند بود، آن ها به خانه ی استاد رفتند و بیش تر و بیش تر سخن گفتند. آشنایی آن ها زمانی بیش تر شد که آنام، آن دو را به خانه ی خویش دعوت کرد. آدم احساس می کرد به آنام علاقه مند شده است. پدر آنام فردی متشخص بود که به آدم پیشنهاد هم کاری در ساخت یک فیلم مستند در بوشهر را داد. آدم از علاقه و عشق خویش با استاد صحبت کرد و استاد به او قول داد که با آنام صحبت خواهد کرد. قبل از رفتن به بوشهر، استاد به آدم گفت که آنام نیز به او علاقه مند است اما هنوز به ازدواج فکر نمی کند و او می تواند به آینده ای نزدیک امیدوار باشد. آدم در مدتی که در بوشهر بود تنها یک بار با آنام صحبت کرد، ولی آنام هر روز و شب تلفنی با شخصی صحبت می کرد و موجب حسادت آدم می شد. در یک غروب زمانی که آدم تنها در ساحلی دور قدم می زد متوجه قایقی موتوری و حضور آنام و استاد در آن شد. وقتی به هتل برگشت متوجه شد آن دو قصد دارند زندگی مشترکی را آغاز کنند. بین دنیای آدم و خانواده ی آنام هزارها فرسنگ فاصله وجود داشت. داستان مذکور تحت عنوان "صخره، من و تنهایی" یکی از چهارده داستان مجموعه ی حاضر است. عناوین دیگر داستان ها عبارت اند از: در بی تکیه گاهی؛ این سوی کویر؛ شکارچی؛ ملخ؛ ساعت شماطه دار من؛ مرد پیر صحرا؛ به قشنگی دل های مهربون؛ در انتظار؛ خیمه شب باز پیر؛ تو خودت باش؛ تا بی نهایت...؛ فالوده ی طالبی یا هندوانه؟؛ و هیچ صدایی نمی آید!