نیت نویسنده شیطانی ست
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
این داستان به روایت اول شخص و توسط یک راوی نقاش روایت می شود و توصیفی از جنگ است. در بخش هایی از این داستان می خوانید: «ایستاده ام جلوی بوم سفید و دارم شکل یک پوتین سربازی را می کشم، پوتینی که مجبور شدم از پای دشمنی که مرده بود در آورم. من نمی توانستم به درستی چهره اش را ببینم و برایم اصلا مهم نبود، پوتین های من کهنه بودند و نزدیک پاره شدن، نیمی از چهره اش را که دیدم به نظرم ۲۰ ساله می آمد. طوری روی زمین افتاده بود، ولی صورتش سمت کامیونی بود. مماس بود با چرخ های کامیون، آرام او را برگرداندم مثل اینکه می ترسیدم دردش بیاید. صورت بچه گانه ای داشت. همیشه فکر می کنم آن سرباز تا وقتی مرد چند جفت کفش را پاره کرد یا شاید آن قدر وضعشان خوب بود که به پاره کردن کفش نمی رسیده و همیشه چند جفت کفش داشته و...».