آب و هوای چند روز سال

آب و هوای چند روز سال

آب و هوای چند روز سال

3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

ناشر
نگاه
شابک
9789643518684
تعداد صفحات
104
تاریخ انتشار
1392/10/21

توضیحات

        نویسنده ی مجموعه داستان «آب و هوای چند روز سال»، فارغ التحصیل رشته ی زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی از دانشگاه تهران است و هم اکنون دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد پژوهش هنر در دانشگاه هنر می باشد. او که از پانزده سالگی به نوشتن علاقمند شد، در همان دوران چند ماهی به کلاس های نویسندگی رفت. چهار سال پیش هم دوره ای شش ماهه را در کارگاه داستان نویسی آقای کوروش اسدی گذراند.پنج داستان از ده داستان «آب و هوای چند روز سال»، قبلا در ماهنامه ی «همشهری داستان» به چاپ رسیده که بعضی از آن ها با تغییراتی جزئی در این کتاب آورده شده اند. از دیگر کارهای نویسنده می توان به داستان «سوغاتی» اشاره کرد، که در همین مجله چاپ شده بود وچون بعد از تحویل کتاب به نشر نگاه نوشته شده، در این مجموعه آورده نشده است. نوروزی، داستان کوتاه دیگری هم نوشته که قرار است در مجموعه ی «کتاب تهران» به سردبیری محمد طلوعی منتشر شود.قدیمی ترین داستان این مجموعه، «هانا»ست که پنج سال پیش نوشته شده و جدیدترینشان هم «دروازه بان هانوفر» حدود یک سال پیش نوشته شده. بنابراین کل این مجموعه در طول چهار سال نوشته شده است.
      

یادداشت‌ها

          پيشنهاد: لطفا اين نقد را بعد از مطالعه كتاب بخوانيد.
معرفي:
اين كتاب مجموعه ده داستان كوتاه مي باشد. داستان هاي «آفتاب تهران»، «پارك بزرگ» و «شمال» را به عنوان زبده انتخاب كردم. به طور مثال در داستان «پارك بزرگ» آغاز داستان به خاطر اطلاعات دهنده بودن، لغزنده و توجه برانگيز است. متن منتخب از اين داستان: 
- من مي توانستم آدمي باشم كه زن و بچه ندارد. اگر زن نداشتم مي توانستم بروم توي خيابان و قدم بزنم. مي توانستم افتادن آن بچه را ببينم و بعد به راهم ادامه بدهم. اما حالا هر كاري مي كردم آدمي بودم كه زن و بچه اش هم يك جاي دنيا دارن زندگي مي كنند. ديگر هيچ وقت نمي توانستم با خيال راحت توي خيابان ها راه بروم. حتي اگر طلاق مي گرفتيم هم من يك زن سابق داشتم، و يك بچه كه بايد به زندگي اش فكر مي كردم.
و پايان داستان با جمله بندي خوب بسته مي شود:

در زير اين داستان نوشته ام: شخصيت مرد اين داستان شايد همان جوان دو داستان قبل كه الآن ازدواج كرده و يك فرزند دارد.
نقد به عنوان بندي:
عناوين كه براي داستان هاي «مسافرت نويد»، «مجتمع سرو» و «شمال» انتخاب مناسبي نيست. مثلا عنوان «مجتمع سرو» بخشي از داستان را در برمي گرفت و نمي توان براي كل آن در نظر گرفت. گويي اين عنوان براي جزئي از داستان انتخاب شده است.

نقد به نثر داستان ها:
از مواردي كه مي توان اشاره كرد، انتخاب واژه نامناسب اسمس مي باشد. اين كلمه در وهله اول فارسي را پاس نمي دارد. ديگر اينكه به شكل ناصحيح نگاشته شده است كه ايجاد سكت مي كند. كلمه «پيامك» بهترين گزينه است.
جملاتي كه در صحفه 41 و 46 داخل پرانتزي نگاشته شده نثر داستاني را از بين مي برد و اطلاعات اضافه می دهد. در صورتي كه متن داستان، عبارت داخل پرانتز را مي رساند. گواه حرفم متن پشت جلد كتاب است. در صفحه 46 (متن پشت كتاب) اينگونه آمده« سرم را چسباندم به ديوار تا خنك شوم. (تخت كنار ديوار بود). همان موقع چشمم افتاد... » حال با حذف متن داخل پرانتز همان گونه كه در پشت جلد آمده، داستان گوياي آن عبارت مي باشد.
مورد ديگري كه نثر را خدشه دار مي كند؛ تتابع اضافات صفحه 81 مي باشد. «توي همين دوران خواهرم بچه دار شده بود. دختر بود و چهار دي به دنيا آمد و اسمش را گذاشتند هانا». حال بدون واو عطف بخوانيد. «توي همين دوران خواهرم بچه دار شده بود. دختر بود. چهار دي به دنيا آمد. اسمش را گذاشتند هانا».
شروع داستان هانا با جملات: «توضيح مي دهم كه آن چند روز چه طور بود. آن روزها همه ي ويژگي لازم را داشت براي اين كه در ذهن من بماند. مثلا يكي اين كه هوا سرد بود و برف مي باريد. نيمه هاي دي بود و چند روز پشت سر هم برف باريده بود و مدرسه ها را تعطيل كرده بودند.» مي باشد. در صورتي كه جمله اول را حذف كنيم هيچ لطمه اي كه به آغاز داستان نمي زند، هيچ؛ در ضمن آغاز را داستاني تر و توجه برانگيزتر مي كند. و جملات بعدي نياز به ويرايش دارد. به عنوان نمونه حذف عبارت «مثلا يكي اين كه» نثر را روان و داستاني مي كند.
.
عناصر جدا نشدني بعضي از داستان ها:
وجود ده داستان در يك مجموعه مي طلبد كه مخاطب براي هر كدام از داستان ها با شخصيت و موقعيت هاي مجزا و متفاوت روبرو شود. در حالي كه در اين ده داستان سه عنصر در تعدادي از داستان ها تكرار شده است. 
اولين عنصر شخصيت مادر بزرگ پير و فرتوط داستان هاست. اين شخصيت در چهار داستان با تفاوت هاي جزئي ظاهر مي شود. در داستان «آفتاب تهران» خانه مادر بزرگ مي سوزد و دو سال بعد مي ميرد. در داستان «دويدن در آب و هواي كيش» وسط ناهار حرف مادر بزرگ هشتاد و سه ساله كه چهار سال قبل عمل جراحي قلب باز كرده بود پيش كشده مي شود. مادر بزرگي حالا كه نصف صورتش كج شده است. وقتي مي خواست بخوابد چشم راستش باز مي ماند. در اين داستان مادر برزگ نمي ميرد ولي محسن براي فرار از او سفر كيش را قبول مي كند. در داستان «مسافرت نويد» مادر بزرگي كه خانه اش روز به روز كثيف تر مي شود. با اين كد همان شخصيت مادر بزرگ پير و روي به زوال را به تصوير مي كشد. در داستان «مجتمع سرو» مادر بزرگ لادن فوت مي كند. شصت و هشت سال دارد، دو سال پيش قلبش را عمل كرده بود. همين امر منجر به عقب افتادن حداقل شش ماهه ي عروسيشان مي شود.
دومين و سومين عنصر از سيد حميد يكي از دوستان هنرمندم كه ذكرش رفت: تكرار موقعيت سيگار كشيدن در تراس و تكرار موقعيت صبح هايي كه از خواب بيدار مي شود و مي بيند يكي كنارش خوابيده است. (چون گفتگو بين من و سيد حميد به صورت كدوار رد و بدل شد من هم همان گونه آوردم.)
تنها توجيه تكرار اين عناصر، تعمد نويسنده مي باشد. اينكه نويسنده بگويد با آگاهي اين تكرار صورت گرفته است.
كد دهي بيش از حد:
در داستان ده صفحه اي «مسافرت نويد» در صفحه 48 لازم به اين همه كد دهي نيست. همان كه گفته شد: محسن خبر را آورد؛ مخاطب داستاني متوجه منبع خبر - يعني برادر محسن كه در مغازه پدر شخصيت اول داستان- مي شود. حال نويسنده با تكرار جملات: - اين را برادرش بهش گفته بود. همان آدمي كه آن روز توي خانه شان گفت: «يه بويي مياد بچه ها. نه؟» و من برايش تو مغازه پدرم كار جور كردم- به شعور مخاطب احترام نمي گذارد. مگر اينكه توجيه تعمد نويسند را پيش بكشيم.
داستاني كه خوب نبود:
داستان «سه تصوير از ده سالگي» مجموعه اي از اطلاعات مبتذل است. (با اين داستان مشكل داشتم). شايد جاي مادر بزرگ پير عمل قلب باز كرده، خالي بود. بيش تر شبيه به تمرين ها خلاق نويسي است و داستان شكل نگرفته است. بهتر بود داستان با لحظه حال شروع شود. از اين نادرست تر اين كه تا پايان داستان هيچ اطلاعي از زمان و مكان حال نداريم.
        

0