مد سیاه
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
داستان حاضر، شرح ماجراهای خانواده ای است که تعطیلات خود را در روستای "پریگو" می گذرانند. آن ها پسری ناتنی به نام "ونسان" و دو دختر با نام های "امیلی" و "دوروته" دارند. در بخشی از کتاب از زبان راوی می خوانیم: "... پس از این من با دخترهایم تنها بودم. ما سه نفر یک طرف، تو و ونسان، طرف دیگر. این سو و آن سوی دیوار نامرئی. عشق از این دیوار، عبور نخواهد کرد. دیوار گذشته که هم چون تقدیری، قد علم کرده بود. ما فقط سر به این دیوار می کوبیدیم و گاه شکافی پدیدار می شد که به ما اجازه می داد فراموش می کنیم. گاه همه با هم روز دیوار راه می رفتیم و به سوی یک زندگی نو گام برمی داشتیم و گاه هر کدام به جبهه ی خود بازمی گشتیم و دردمان می آمد چون استخوان هایمان شکسته بود و ...".