چهار بند مخالف [پنج نمایشنامه ی تک پرده ای]
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
...آنگاه خنجر دهان باز کرد وهفت با برهفت پیکرش یورش برد.چهار ستون تنش فرو ریخت و پنج رکن بدنش از حیات باز ماند... حالا من مثل کفتار بالای جنازه ات وایستادم و از لاشه ات نگهبانی می کنم.این منم روح عریان و شوریده یک زن که به مرده ای عاشق است،بگذار هرچی می خواهند برآن اسم بگذارند.من تنها در چشمان تو زیبا هستم.زنم من،در تو تبلور پیدا می کنم،تو خدا را در دستان من گذاشتی،من این خداوندگار را می خواهم،پس تورا کشتم تا باقی بمانی...