نور سحرآمیز
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
«الی» اردک قصة ما است که وقتی داشت در رودخانه شنا می کرد، ناگهان متوجة نوری شد. این نور چندبار دیده شد، اما الی نمی دانست از کجاست؟ او پیش «آگی» غازه رفت و ماجر را برایش تعریف کرد؛ اما آگی به او گفت تو خیالاتی شدی. الی ناراحت شد و تصمیم گرفت تا ثابت کند که آن نور را دیده است، برای همین، هرشب در میان درختان کنار رودخانه مخفی می شد، تا آن نور را دوباره ببیند. او چند شب انتظار کشید، اما بالاخره یک شب دوباره نور را دید و با سرعت به سمت آن رفت. وقتی که رسید به «هاپی» سگه برخورد کرد، و فهمید این نور از گردنبند هاپی بوده تا راه تاریک را برایش روشن کند. الی از این که فهمید آن نور چه بوده است، خیلی خوشحال شد و همه چیز را برای آگی غازه توضیح داد. آگی هم از این که به الی تهمت زده بود که خیالاتی شده، ناراحت شد و از او عذرخواهی کرد. داستان تخیلی حاضر برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.