باغ زمستانی

باغ زمستانی

باغ زمستانی

کریستین هانا و 2 نفر دیگر
4.2
2 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

هیچ چیز وجود ندارد، فقط یخ، آسمان سیاه و شلیک ضد هوایی در دور دست ها. من فکر می کنم باید عجله کنم، بچه هایم و ساشا کنارم هستند. می توانم گرمای نفس او را کنارم احساس کنم. او از عشق برای من نجوا می کند و از خانه ای که در آلاسکا خواهیم ساخت. او به من می گوید: کمی بخواب.