بادی آرتیست

بادی آرتیست

بادی آرتیست

دان دلیلو و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

خرید از کتابفروشی‌ها

روز سفید مه آلودی ست و بزرگراه تا آسمان خشکیده بالا میرود چهار باند شمالی دارد و تو در باند سوم می رانی و ماشین ها جلواند و پشت سر و دو طرف،اما نه خیلی زیاد و نه خیلی نزدیک،بالای سراشیبی که می رسی چیزی اتفاق می افتد و حالاست که دیگر ماشین ها بی عجله می روند.انگار خود به خود رانده میشوند.نرم با دنده خلاص بر روی آن سطح پایین می روند.همه چیز کند است و مه آلود و خشکیده و همه این ها حول انگار اتفاق می افتد.همه ماشین ها از جمله مال تو،انگار،بریده بریده حرکت میکنند،حضورشان را نشان میدهند یا خود را به رخ میکشند،و بزرگراه میان همهمه سفیدی امتداد میابد. بعد حس و حال عوض میشود.سر و صدا و هیاهو و شلوغی پشت سراند و تو که درد سنگینی را روی قفسه سینه ات احساس میکنی دوباره به زندگی کشانده میشوی.