ترلان

ترلان

ترلان

3.6
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

3

ترلان سرش را تکان می دهد. به همین سادگی کلمات محکم و آشنای زندگی اش بی مصرف شده بودند. به درد نوشتن انشای سوزناک می خورند ولی به کار توضیح زندگی جدیدش نمی آمدند. زندگی اش عوض شده بود و کلماتش نه. کلمات عاریه ی جدیدی را در اختیارش گذاشته بودند اما آن ها مثل مورچه های سیاه از سر و رویش بالا می رفتند، گوشت تنش را گاز می گرفتند و عذابش می دادند. باید به رعنا بگوید که کلمات خودش را می خواهد، کلماتی که مثل گیاهانی ترد و نازک با دست های خودش پرورده باشد. مال خودش باشد. پرنده من تاکنون به زبان های انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی ترجمه و منتشر شده، و رازی در کوچه ها نیز به زبان های فرانسوی و نروژی ترجمه و منتشر شده است. انتشار همه ی این ترجمه ها بر اساس عقد قرارداد رسمی کپی رایت میان نشر مرکز و ناشران خارجی انجام شده است.

یادداشت‌های مرتبط به ترلان

                "ترلان" نویسنده ماهری دارد، اما محتوای فاخری ندارد.
اینکه فکر نویسنده در میان روایت داستان و شخصیت پردازی ها احساس شود، یعنی او فقط نمی نویسد. یعنی او برای چیزی می نویسد. یعنی او نوشتن را یاد گرفته است و بعد خوب فکر کرده است. خوب وقت گذاشته است.
داستان "فریبا وفی" در این کتاب، سراسر روایت زنان ایران از نگاه نویسنده است. زنانی که یا تسلیم افکار و سنت های پیشینیان شده اند، یا زیر فشار آن مذبوحانه دست و پا می زنند. به خاطر همین مادرهای داستان ظالم و دگم و مذهبی اند مثل "بیوک"، مادرخوانده "رعنا". یا مظلوم و افسرده و بازهم مذهبی اند، مثل مادر "ترلان". تنها "عاقله زن" داستان هم که درگیر افسردگی و افکار دگم مذهبی نیست و دختر جوان و نیمه زنده داستان را درک می کند، کم ایران می ماند و باید زود برود فرنگ.
مردسالاری در خانواده ها، شکست های عاطفی، آینده محتوم به ازدواج و فرزندآوری، قبح نوآوری و شور در جوانان و مشکلات متعدد دیگر، تمام زندگی این زنان را پر کرده است. هرچند گاهی برادر خوش فکر "ایرج" نامی پیدا می شود که آخر هفته ها با موتورش دنبالت بیاید و نفسی بکشی.
نویسنده در روایت مشکلات انصافا قلم خوبی دارد. اما جواب کاملی برای مشکلات ارائه نمی دهد. بعد از صد و خورده ای صفحه داستان پر از مشکل، در چند صفحه و کوتاه و به شکل کلی جواب دادن بی انصافی است. البته جدا از اینکه نویسنده برای بسیاری از مشکلات هیچ جوابی ندارد. فقط فضای داستان را سیاه می کند و شخصیت ها را در آنجا رها می کند که در زجر و غم خود بسوزند.
به قول استادی:
اگر نویسنده تجربه درد را به مخاطب منتقل کند اما به او دواء ندهد، مخاطب بعد از خواندن کتاب دردی دارد که درمان نشده. پس کتاب برای او ضرر داشته است به جای فایده.
.
پ.ن: مشابه ترلان داستان های زیادی خوانده بودم. متاسفانه در همه آنها یک نفرت زیرپوستی از مذهب موج می زند. من با زن های مذهبی زیادی نشست و برخواست داشته ام که در هیچکدام از این کتاب ها ردی از آنها نیست. و این کتاب ها وجود چنین زنانی را انکار می کنند.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.