ته چشم هاش انگار مرگ دست تکان می داد و دو داستان دیگر

ته چشم هاش انگار مرگ دست تکان می داد و دو داستان دیگر

ته چشم هاش انگار مرگ دست تکان می داد و دو داستان دیگر

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

ناشر
نیماژ
شابک
9786003672789
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1395/11/20

توضیحات

        
...دستت بر سر دخترکی ست که در چشم های زلال اش شرم هست و خنده و شیطنت؛ و نگاه تو به زنی ست که روبه روی ات نشسته، سر به زیر، گل های قالی را با انگشت اشاره می خراشد و نگاه ات به اشک هایی است که آرام آرام راه پیدا می کنند تا جایی که بتوانند قطره قطره بچکند روی گل های سرخ خراش خراش، و زن مانع چکیدشان نمی شود. می بینی بی آن که بخواهی، آمده ای خبر یونس را آورده ای داده ای، خانه شان را خراب کرده ای به عزاشان نشانده ای. با بی رحمی تمام. و به حال خودشان گذاشته ای و به درد خودشان و داری می روی... .