شش ساله بودم که پدرم برای یک سال به تهران منتقل شد.روزی که خانه مان را ترک کردم.بدترین روز زندگی ام-در آن شش سال-به شمار می آمد. من خانه مان را دوست نداشتم؛بلکه عاشق آن باغ بودم...
شش ساله بودم که پدرم برای یک سال به تهران منتقل شد.روزی که خانه مان را ترک کردم.بدترین روز زندگی ام-در آن شش سال-به شمار می آمد. من خانه مان را دوست نداشتم؛بلکه عاشق آن باغ بودم...