روزگاری جنگی بود
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
این کتابچه حاوی خاطراتی است از جنگ تحمیلی. در یکی از این خاطرات، راوی از شرکت در امتحانات مجتمع های آموزشی رزمندگان یاد می کند. در این خاطره، سعید ـ دوست راوی ـ که درس نخوانده، قادر به پاسخ گویی به سئوالات امتحان نیست. در همین هنگام خمپاره ای در چندمتری رزمندگان به زمین اصابت می کند و ترکش کوچکی از آن روی برگه ی سعید افتاده و آن را می سوزاند. سعید پس از این حادثه رو به مسئول امتحان کرده و می گوید: "برگه ی من زخمی شده باید تا فردا بهش مرخصی بدی".