افسانه بی خدا و باخدا
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
این داستان، حکایت زندگی فردی به نام «بی خدا»ست. بی خدا نامی بود که مردم شهر بر روی او نهاده بودند. او آدمی حسود، خسیس، بدجنس، دروغگو و طمع کار بود که به هیچ کس و هیچ چیز جز خودش اهمیتی نمی داد. او بیشتر اوقات به خارج از دروازة شهر می رفت و مسافرانی را که نیاز به راهنمایی داشتند به راهی نادرست می فرستاد و در ازای نشان دادن راه از آنها پول کلان می گرفت. حتی او خواهرزادة پادشاهی را فریب داده و او را به داخل چاهی انداخته بود. شیطان او را فریفته و باعث شده بود او قدم در این راه شوم بگذارد. بی خدا به اعمال زشت خود ادامه داد تا اینکه فردی ناشناس علت رفتارهای زشت او را توضیح داد و بی خدا متحول شد و با راهنمایی فرد ناشناس توانست پادشاه ستمگر را نابود کرده و لقب «باخدا» را صاحب شود و پادشاهی کشور را به دست بگیرد.