قصه های پنج دنیا: داستان های زنان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
ننه جون شما هیچ کدوم یادتون نمیادش. منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شیر گرفته بودن و رقیه رو آبستن بودم... خاله این طور شروع کرد. یکی از شب های ماه رمضان بود که او به منزل ما آمده بود و پس از افطار، معصومه سلطان، قلیان کدویی گردن دراز ما را که شب های روضه، توی مجلس بسیار تماشایی است- برای او آتش کرده بود... .