بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بانوی سپید

بانوی سپید

بانوی سپید

کریستیان بوبن و 1 نفر دیگر
3.3
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

4

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کریستین بوبن برای دوستداران ادبیات در ایران نامی آشنا و برای بسیاری نامی محبوب است. او از عشق، تنهایی، مرگ، زندگی و انسان امروز می نویسد. او برخلاف بسیاری از نویسندگان همدوره و همفکرش، قلمی تلخ و عبوسانه ندارد و نثرش به شعر و تغزل پهلو می زند. بعضی ها آثار بوبن را در رسته عامه پسندها جا می دهند و برخی معتقدند بوبن طوری می نویسد که اندیشه و معناهای عمیق فلسفی و عاطفی را به خوبی و با لطیف ترین شیوه بیان به مخاطبش عرضه می کند.بوبن خود نوشتن را نوعی درمان می پندارد و بسیاری از مخاطبانش نیز برای تلطیف روان و بهبود حال خود به خوانش آثار او روی می آورند. روایت های او سهل خوان است و سعی می کند طوری سخن بگوید که همه سنین و اقشار با متن هایش ارتباطی بی واسطه و آسان برقرار کنند.کتاب با این جمله ها آغاز می شود: کمی پیش از ساعت شش صبح روز پانزدهم ماه مه 1886 درحالی که آواز پرندگان در باغ طنین انداخته و آسمان صورتی رنگ را جلا می دهد و یاسمن ها هوا را با عطر خویش تقدس می بخشند، صدایی که به مدت دو روز در خانه دیکینسون ها هر اندیشه ای را ویران می کرد خاموش شد؛ صدای نفس دشوار، مسدود و بیدار، همانند صدای اره ای بر تخته ای تسلیم نشدنی…

یادداشت‌های مرتبط به بانوی سپید

            نمیدونم چقدر می‌تونید متوجه چاپلوسیِ پشت کلماتی که برای تحسین یک نفر بیان میشن بشید اما این کتاب، درحالی که برای ستایش و تحسین فرد دیگری -امیلی دیکنسون- نوشته شده بود، این احساس رو توی آدم به‌وجود نمی‌آورد؛ هرچند جای تردید و بحث داشت.

قبلا چند قسمتی از سریال دیکنسون رو دیده بودم اما انقدر دوسش نداشتم که تموم نکرده همه‌اشونو پاک کردم؛ تا قبل از اون امیلی دیکنسون شاعری بود که با اینکه خیلی ازش نخونده بودم دوسش داشتم و می‌خواستم بیشتر بشناسمش و بعد از اون اینجوری بودم که مغزم از این روایت به نظر سورئال داغ کرده بود. این کتاب هم از جهتی دیگه شما رو با وحشت و حیرت روبه‌رو می‌کنه.

توی سریال -تا اونجایی که من دیدم- با یک شخصیت آزاد و کاملاً بی‌پروا روبه‌رو می‌شیم و توی کتاب با یک قدیسۀ معصوم :))
از حق نگذرم توی کتاب یه جاهایی به اون بخش‌های آزاد و رها و ایناش اشاره شده اما حتی اونجاها هم به نظرم خواسته به اونا به واسطۀ داشتن این روح بزرگ و متعالی -از نظر نویسنده- اعتبار بده.

میشه گفت تا نیمۀ ابتدایی کتاب اینطور نیست اما از اونجا به بعد یا شاید گفت بعد از گذروندن دو سوم ازش، یه خورده از اون حیرت ناشی از تفاوت بین اونی که توی سریال و کتاب می‌بینیم کم میشه؛ یعنی اگه هیچ اشاره‌ای به اونایی که دیده بودم نمیشد، این کتاب احتمالا اعبتارش رو برام از دست میداد؛ البته این هم ممکنه که بیشتر از اشاره بوده باشه و به لطف سانسور به این شکل در اومده باشه.
نتیجه اینکه حالا که این روایت متفاوت رو خوندم، می‌تونم دوباره برم سراغ سریالش و اون قسمتای خالی موندۀ این پازل رو پر کنم (امیدوارم البته).

چیزی که توی آثار بوبن دوست دارم؛ چه شعر ‌باشه و چه نثر؛ چه داستان باشه و چه بیوگرافی شاعرانه (کتاب حاضر)؛ بیان و تصاویر و تشبیهاتشه. در حقیقت اونی که منو به خوندن کتاباش تشویق می‌کنه، چیزی که باعث میشه اونی که توی دستمه رو ادامه بدم، بیشتر از اینکه موضوع اون کتاب باشه، سبک نگارششه که دوسش دارم و از خوندنش لذت می‌برم و البته که اون «فکر»یه که چنین محصولی رو ارائه میده.

دیگه؟

به نظرم ترجمه یه جاهایی اشکال داشت؛ یا باید حداقل یه‌بار ویرایش میشده یا مترجم تلاش می‌کرده تا به ساختار جملاتِ به فارسی برگردانده شده توجه کنه. یه جاهایی معنا منتقل نمیشد یا ترتیب اجزاء جمله -اگر در زبان مبدأ اینطور بوده- در فارسی اشتباه بود؛ اشتباهی که باعث ضعف معنا میشد نه اینکه نمایانگر امانت مترجم در انتقال کلمات باشه.

در کل به نظرم برای آشنایی با بخشی از زندگی و روحیات امیلی دیکنسون اگر کامل و جامع نباشه اما کتاب بدی نیست.