اولین روزهای مقاومت: روایت تکاوران از خرمشهر
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
کتاب حاضر، روایتی داستانی از خاطرات آغاز جنگ از نگاه رزمندگان ارتش است. در خاطره «عبدالله صالحی» می خوانیم: «زمستان 48، بیست ودوساله بودم. با پدرم جر و بحث داشتیم. شرکت نفتی بود و می گفت «سربازیت رو برو، بعد بیا شرکت نفت برات کار هست» من هم گفتم می خواهم ارتشی شوم. آن وقت ها می شد سربازی نرفت و از همان اول عضو کادر ارتش شد. پسر بزرگ خانواده بودم. اوایل قبول نمی کرد، اما بعد راضی شد. کمی بعد در آزمون ورودی ارتش شرکت کردم و قبول شدم. رفتم تهران، چند سال آموزش دیدیم». در پایان کتاب نیز عکس هایی از رزمندگان در مناطق جنگی آورده شده است.