"خداحافظ زمین" داستان دختری است عاصی و خسته از هرآنچه زمینی است و عاشق پرواز، تنها رویا و آرزوی وی پرواز و پریدن بدون بال است تا آن جا که بارها و بارها خوابش را دیده است. "آزاد" مجبور است برای این که غیرعادی جلوه نکند از آرزوی خویش با هیچ کس سخن نگفته و تا حد امکان شخص دیگری با آمال متفاوتی جلوه کند تا روزی که "پادشاه تاریکی ها" به سراغ وی آمده و او را از زمین دور کرده و با خود به سرزمین تاریکی ها می برد. آزاد به آرزوی خویش می رسد؛ او قادر به پرواز است. آزاد و ابرانسان در نتیجه ی زندگی با هم، عاشق یک دیگر شده و سرانجام در زمان تقدیم عشق به دیگری، آزاد، که گنجایش آن همه عشق را ندارد، به دردی که هرلحظه شدیدتر می شود دچار شده و سرانجام جان می سپارد. پادشاه تاریکی ها غمگین از این مساله دفتر خاطرات دخترک را ورق می زند و در ادامه یادداشت های وی آن چه را که در آخر پیش آمده ثبت می کند تا شاید دیگران با مطالعه ی آن به تغییر بیندیشند. این کتاب علاوه بر داستان "خداحافظ زمین"، دربردارنده ی پنج داستان دیگر با نام درخت مرگ، با زندگانی زمینی، خانه ی ما جهنم نبود، پرواز از نوع زمینی، و قهقهه ی ابدی است.