رویای روی تپه
در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
0
توضیحات
نیکولا در مدرسه ای دور از زادگاهش مشغول تدریس بود. نامه ای از مادرش دریافت می کند تا برای کمک به او به خانه بازگردد. نیکولا با علاقه ای که نسبت به مادرش داشت شغل مورد علاقه خود را رها کرده عازم زادگاهش می شود در بین راه با دکتر کانر میشل که به علت فوت پدرش، شغل خود را در بیمارستان معتبر و معروفی رها کرده و برای تصدی شغل پدرش به عنوان پزشک ناحیه، که اتفاقا زادگاه نیکولا بود، می رفت آشنا می شود. نیکولا خوشحال از این که کسی را که پیدا کرده همدرد اوست و آشنایی با او در موقعیتش اثر مثبت خواهد داشت. اما متاسفانه برخلاف تصور نیکولا آن ها نمی توانستند همدیگر را تحمل کنند. زیرا نیکولا فکر می کرد کانر فردی مستبد و متعصب است و کانر نیز تصور می کرد او فردی بی بند و بار است... .