توشای پرنده غریب زاگرس
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
در این مجموعه، 18 داستان کوتاه، فراهم آمده که از آن جمله است: "توشای، پرنده ی غریب زاگرس". در داستان حاضر، "توشای"، پرنده ای است که کاکلی از آتش دارد و داغ سیاهی بر گلو و بر فراز کوه زاگرس هر سال پاییز فقط یک بار، داستانی غمگین برای پرندگان دیگر می خواند. داستان از این قرار است که توشای، دختر جوانی بوده که برای یافتن راز حرف ممنوع، وارد دژ شده است که صاحب آن "قاضی تیزاب" نام دارد زمانی که قاضی علت ورود او به دژ را از دختر جویا می شود و از او می خواهد تا هم دستانش را در این کار، معرفی کند، دختر از این کار، سر باز می زند. قاضی نیز او را به سوی چوبه ی دار می برد. در این حال از گلوی دختر، یک قطره ی درشت خون بیرون می جهد. این قطره تبدیل به پرنده ای می شود با نام "توشای" که برای همیشه راهی جنگل ها می شود.