من یک مادرم

من یک مادرم

من یک مادرم

ناهید گلکار و 1 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

تاکسی که نگه داشت، نفهمیدم چطوری پیاده شدم. گفتم: یلدا، بدو زود باش امیر رو بیار. بعد داد زدم: آی آقا، بدو چمدون های ما رو بیار؛ زودباش قطار داره میره! تند و تند دو تا چمدون و سه تا ساک بزرگ رو گذاشتم روی چرخ باربر و علی رو نشوندم روی ساک ها و گفتم: دستتو بگیر به اینجا؛ و خودم دست امیر رو گرفتم و باز گفتم: یلدا، بدو دیر شد.

یادداشت‌های مرتبط به من یک مادرم