داستان حاضر رمانی علمی تخیلی انگلیسی است که به زبان فارسی ترجمه شده است. این داستان قصه مرد مرموزی را روایت می کند که در یک روز زمستانی در حالی که تمام بدن و صورت خود را پوشانده بود، از ایستگاه قطار برمبل هرست وارد دهکده می شود. دانشمندی به نام گریفین ماده ای شیمیایی کشف کرده که باعث نامرئی شدن موجودات می شود. وی این روش را با موفقیت روی خودش آزمایش می کند، ولی نمی تواند دوباره به حالت اول برگردد. مرد نامرئی با مشکلات زیادی دست به گریبان می شود، از جمله اینکه بر خلاف بدنش لباس ها و غذایی که می خورد نامرئی نمی شوند و او مجبور است برای اینکه لو نرود تمام بدن خود را از جمله سر و صورت و چشم هایش را از دیگران پنهان کند. پس از اینکه پول هایش تمام می شود با استفاده از خاصیت نامرئی بودنش شروع به اعمال خلافکارانه می کند و به هرجایی پا می گذارد وحشت به پا می کند. در پایان داستان توسط مردم کشته می شود و بدنش کم کم نمایان می شود.