بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

قصه ی عمونوروز و خاله نوبهار

قصه ی عمونوروز و خاله نوبهار

قصه ی عمونوروز و خاله نوبهار

شکوه قاسم نیا و 2 نفر دیگر
2.5
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

2

بود و بود و بود، یک نبود، یکی هم بود که اسمش نوروز بود. صدایش می کردند، عمو نوروز، خانه عمونوروز، نه روی زمین بود نه توی آسمان، نه دور بود و نه نزدیک، کجا بود؟ توی دل آدم ها، نوک یک کوه خیلی بلند، همان جایی که دل آدم به خدا می رسد. عمو نوروز دو تا چشم داشت به چه قشنگی! با آن، همه خوبی ها را می دید. دو تا گوش داشت به چه تیزی! با آن همه خوشی ها را می شنید. .

پست‌های مرتبط به قصه ی عمونوروز و خاله نوبهار

یادداشت‌های مرتبط به قصه ی عمونوروز و خاله نوبهار