نیکلا کوچولو و همسایه هایش
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
8
خواهم خواند
3
توضیحات
سر میز نشسته بودیم که مامان گفت: «باید حتما بروم یک دست لباس برای نیکلا بخرم. سعی کردم لک لباس آبی ملوانی اش را پاک کنم ولی نشد. بابا به من چشم غره رفت و گفت: «این بچه چقدر لباس می خواهد، به همان سرعت که من برایش لباس می خرم، لباس خراب می کند. باید یک زره ضد زنگ خرید.