پسر جنگل (2)
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
"موگلی" آرزو داشت تا بیش تر وقتش را در کنار "ران جان" و خانواده اش در دهکده بگذراند. اما از طرفی دوست داشت تا در جنگل در کنار "بالو" ـ خرس پیری که دوستش بود ـ و دیگر دوستان جنگلی اش زندگی کند. پدر ران جان اجازه نمی داد که آن ها از رودخانه بگذرند و به آن ها یادآوری می کرد که جنگل جای خطرناکی است. از طرفی بالو که دلش برای موگلی بسیار تنگ شده بود، شبانه به دهکده رفت و موگلی را با خود به جنگل برد. "شانتی" که شاهد این اتفاق بود به گمان آن که بالو موجودی خطرناک است، به همراه ران جان در جست وجوی موگلی به جنگل رفت. در این میان وجود "شرخان"، ببر سیاه بدجنس، ماجراهای بسیاری را به دنبال داشت. سرانجام موگلی با وجود علاقه بسیار به بالو تصمیم گرفت با دوستانش به دهکده بازگردد. پس از رفتن آن ها بالو که خیلی ناراحت بود، ناگهان فکری به ذهنش رسید. زندگی در دهکده انسان ها به حالت طبیعی خودش برمی گشت اما یک چیز فرق کرده بود. حالا وقتی شانتی و موگلی برای پر کردن کوزه هایشان به رودخانه می رفتند، می توانستند از رودخانه عبورکنند. داستان مذکور به دو زبان فارسی و انگلیسی در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.