بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

از رویاهایت برایم بگو

از رویاهایت برایم بگو

از رویاهایت برایم بگو

سیدنی شلدون و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

شب بعد، تونی در شبکه اینترنت بود، و از آن زمان به بعد زندگی اش تغییر کرد. او دیگر ملول و کسل نبود. اینترنت به قالیچه جادویی پرنده ای تبدیل شد که او را سوار می کرد و با خود به همه جای جهان می برد. هنگامی که از سرکار به خانه باز می گشت، بدون درنگ رایانه اش را روشن می کرد و تماس برقرار می کرد تا فضاهای مختلف گفت وگو را که در دسترس بودند بررسی و جست وجو کند. خیلی آسان بود. او به اینترنت راه می یافت، دکمه ای را فشار می داد و پنجره ای روی صفحه نمایشگر رایانه ظاهر می شد که به دو قسمت بالا و پایینی تقسیم شده بود. تونی ماشین می کرد: «سلام، کسی آنجاست؟»