سفید بود
در حال خواندن
0
خواندهام
9
خواهم خواند
1
توضیحات
رنگ «سفید» مثل برف قشنگ بود اما خوشحال نبود چون تنها بود؛ یک روز آن قدر از تنهایی خودش ناراحت بود که با صدای بلند با خودش حرف می زد. یک دفعه صدایی به گوشش رسید که می گفت من «قرمزم» و به همراه دوستم «نارنجی» در درون تو زندگی می کنیم؛ سفید خوشحال می شود و از قرمز و نارنجی می خواهد که پیش او بیایند اما شرط آمدن قرمز و نارنجی آن است که با آمدنشان سفید کمی کوچک شود و حالا سفید در شرایط انتخاب قرار می گیرد؛ تنها بودن یا با دوستانش زندگی کردن و...
یادداشتها
1402/12/4
3