فال خونفال خونداوود غفارزادگان3.516 نفر |6 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام33خواهم خواند7توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب فال خون، نویسنده داوود غفارزادگان.بریدۀ کتابهای مرتبط به فال خوننمایش همهسیدمحمدصادق سیدموسویفال خونداوود غفارزادگان3.56صفحۀ 42بعد انگار که چیزی یاد ستوان افتاده باشد، گفت:((هیچ چیز بدتر از بیهودگی نیست))013یادداشتهای مرتبط به فال خونفاطمه مظهریصفات1402/12/02 راوی برخلاف داستان های جنگی دیگر یک سرباز عراقی بود جزئیات خیلی خوب به کار رفته و در خدمت پیشبرد داستان بود.کلا غفارزادگان تصویر نویس خیلی خوبی هست. پشت بند این کتاب شب ایوب رو بخونید. اونجا راوی یک رزمنده ایرانی هست و ماجراهایی که در جنگ از سرگذرانده به قلم همین نویسنده. کیفش را ببرید 02راضیه بابایی1402/10/27 یک نمونه خوب،عالی و کامل از داستان . با دایره واژگانی قوی و فرم و تکنیک مناسب. با این حال داستان را به دلیل موضوعش دوست نداشتم. برای کسانی که در حال آموزش داستان نویسی هستند،یادگرفتنی زیاد دارد. 07عطیه عیار1402/04/28 داستان کوتاهی در زمان جنگ عراق علیه ایران. ولی از زاویهای متفاوت. 06حمید درویشی شاهکلائی20 ساعت پیش کتاب رمان «فال خون»؛ داوود غفارزادگان فالخون #رمان کمحجمی است اما در بین کتابهای دفاع مقدس، نگاه متفاوتتری دارد. برای درک این نگاه، یکیدوساعتی با سرباز و افسر دیدهبان همراه شوید! حیف است که واقعیت داستان کتاب را بدانید. بهتر است خودتان کشف کنید. شاید در همین اندازه بتوان گفت که قهرمان کتاب، یک سرباز است که از چگونگی مردنش میترسد. او با یک افسر به دیدبانی میرود. برخلاف آنچه در تارنمای رسمی ناشر (سوره مهر) نوشته شده، محل دیدبانی قله کوه برفگرفته است؛ نه هور.  حجم کم کتاب و تعداد کم شخصیتها، کار را به یک داستان کوتاه تبدیل کرده است. اما نویسنده در انتقال نگاه و اثرگذاری موفق عمل کرده است. داستان کتاب در سال ۱۳۷۴ نوشته است. اینکه در آن زمان توانسته، یک روایت خلاقانه و متفاوت از دفاع مقدس ارائه دهد، آن هم در قالب رمان واقعاً ستودنی است. کتاب فالخون به انگلیسی و روسی ترجمه شده است. همچنین چاپ سیزدهم آن در بازار موجود است. داود غفارزادگان نویسنده توانمندی است و از او کتاب خوب «سنگاندازان غار کبود» را خواندهام. 00بهروز دلاور1402/10/03 ۹۸مین کتابی که در سال ۹۷ خواندم،فال خون بود ! در صفحات پایانی اینگونه نوشته ام: داستان یک سرباز عراقی که به یک ماموریت اعزام میشه در زمان جنگ ایران و عراق، چون مردن هایی متفاوت دیده،داره به چه جور مردنش فکر می کنه و اتفاقاتی که می افتد... خوب بود و خواندنی... 05امیررضا سعیدینجات1403/02/05 بسم الله داستان سهمگینی مرگ برای سربازان همسایهمان در زمانه جنگ... ما مواجهه مان با مرگ آنگونه بود که زندگی کرده بودیم، همانطور که زندگی تعبیر و تفسیر روشنی داشت، مرگ نیز برای ما در آن روزگار ساده و دوست داشتنی بود. بله، بیشک از دست دادن عزیز و فقدان او دردناک است اما برخوردمان با مرگ مانند کسی که از اژدهایی هفت سر میترسد نبود. حکایت این کتاب درباره مرگ است و تصویرش مقابل دیدگان ما و کشور همسایه در زمانه جنگ. روایت سرباز عراقی که توهمات و ترسهایش از مرگ را، یکجا مقابل خواننده ریخته و هر لحظه درصدد توصیف اژدهای مرگ است. هر سر این اژدها که قطع میشود سر دیگر به دنبال بلعیدن اوست. داستان کتاب، درباره جنگ روایت هاست، روایتی که هر طرف از مرگ دارد. نویسنده بیآنکه اشاره ای به طرف خودمان داشته باشد به واکاوی مرگ در نگاه طرف مقابل (بعثیها) پرداخته است. بیشک او (نویسنده) میداند که مخاطب، با مواجهه رزمندگان مان در مقابل مرگ آشناست، پس با خیالی راحت به طرح دیدگاه طرف مقابل میپردازد. کلمات زمخت و نتراشیدهای که نویسنده انتخاب کرده است به خوبی حس و حال درست را به مخاطب منتقل میکند. به علاوه توصیف صحنهها دهشت و ترسناکی مرگ را به خوبی در نظر سرباز عراقی روشن میکند و همه اینها صحنه سازی خوبی است تا مخاطب به راحتی خود را در جای او بگذارد. 02