آرامش پایدار با روش سیلوا
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین وافسرده به سطح آب زل زده بود.استادی از آنجا می گذشت.اورا دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت:عجیب آشفته ام وهمه چیز زندگی ام به هم ریخته است.به شدت نیازمن"آرامش"هستم و نمی دانم این"آرامش"را کجا پیدا کنم؟استاد برگی از شاخه ی افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت:به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد وبا آن می رود. سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انذ=داخت.سنگ بخاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفتودر عمق آن کنار بقیه سنگها آرام گرفت.استاد گفت:این سنگ را هم که دیدی به خاطر سنگینی اش توانست برنیروی جریان آب غلبه کند ودر عمق نهر آرام و قرار گیرد. اکنون تو بمن بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟ مرد جوان مات ومتحیر به استاد نگاه کرد و گفت:اما برگ که آرام نیست.او با هر افت وخیز آب نهر بالا و پائین می رود والان معلوم نیست کجاست!لااقل سنگ می داند کجا ایستاده وباوجودی که در بالا و اطرافیانش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد.من«آرامش سنگ»را ترجیح می دهم. استاد لبخندی زد وگفت:«پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمت ها جاری زندگی ات می نالی؟ اگر "آرامش سگ"را برگزیده ای پس تاب ملایمات را هم داشته باش و محکم هرجایی که هستسی آرام وقرار خود را از دست مده! استاد این را گفت و بلند شدتابرود.مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: شما اگر جای من بودید"آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"استاد لبخندی زد وگفت: "من تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام وچون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم."