ایشان

ایشان

ایشان

5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

کتاب ایشان، نویسنده احمد ابوالفتحی.

لیست‌های مرتبط به ایشان

یادداشت‌های مرتبط به ایشان

            تاریخ چند هزار ساله ما با افسانه‌ها و اسطوره‌ها گره خورده است. دیو و پری، آل و بختک و مردآزما، و دیگر موجودات اساطیری در افسانه‌های کهن ما زنده مانده‌اند، زندگی کرده‌اند و در روایت‌های بومی مناطق مختلف به شکل‌های گوناگون سینه به سینه و نسل به نسل چرخیده‌اند تا به ما رسیده‌اند. اما نوشتن از فرهنگ عامه و افسانه‌های بومی به شکل داستان‌های معاصر کار دشواری است. مخاطب عصر دیجیتال، مخاطبی که در میان انبوهی از اطلاعات صفر و یکی زندگی می‌کند را نمی‌توان به سادگی پای افسانه‌ها و داستان‌های اساطیری نشاند. جوانِ دنیای مدرن که غرق در اطلاعات و عینیات است با رویا و خیال و موجودات افسانه‌ای ارتباط برقرار نمی‌کند.

رمان ایشان به خوبی توانسته مخاطب را با «سینا بهره‌مند» همراه کند. سینا یکی از همین جوانان امروزی است؛ جوانانی که شب‌های کودکی را با قصه‌های دیو و پری مادربزرگ به خواب رفته‌اند. اما حالا که پا به بزرگ‌سالی گذاشته‌اند نمی‌توانند این قصه‌ها و افسانه‌ها را باور کنند. پس از آن‌ها می‌گذرند و فراموششان می‌کنند. کاری که سینا بهره‌مند نمی‌تواند انجام دهد.

سینا بهره‌مند نمی‌تواند قصه‌های کودکی را فراموش کند. او خواسته یا ناخواسته در بطن ماجراست، در دل قصه‌های مادربزرگش سنگین‌بانو. سینا میراث‌دار «حکیم حافط بهره‌مند» است. حکیمی که قصه‌ها می‌گویند حکمتش را از شکست دادن «مردآزما» در نبردی رو در رو دارد. حکیمی که پس از این نبرد، مورد احترام مردم «گوشه هفت‌آسیابه» شد، چرا که او یک «ایشان»، یک «از ما بهتران» را شکست داده بود. پس چرا حالا مردم از «خانه سیدان»، خانه‌ای که روزی متعلق به حکیم حافظ بهره‌مند بوده می‌ترسند؟ آیا «پیچاب» واقعاً نفرین‌شده است؟ ماجرای باغ مرموز «کوهانی» چیست؟ باغی که اکنون به سینا رسیده است. سینا نه تنها وارث اموال، بلکه وارث تمام راز و رمزهای زندگی حکیم حافظ است. قصه‌های کودکی حالا رفته‌رفته رنگ واقعیت گرفته‌اند و با زندگی و سرنوشت سینا گره خورده‌اند و او حتی اگر خودش بخواهد هم نمی‌تواند این قصه‌ها را فراموش کند. اما سینا مانند هر جوان امروزیِ دیگری، نمی‌تواند واقعی بودن این قصه‌ها را باور کند. پس تصمیم می‌گیرد به دل ماجرا بزند. به کوچه‌باغ‌های نهاوند برود، به پیچاب و باغ کوهانی و خانه سیدان. او مصمم است که پرده از حقیقت قصه‌های سنگین‌بانو و حکیم حافظ بهره‌مند بردارد.

احمد ابوالفتحی در رمان ایشان افسانه‌های بومی خطه نهاوند را به خوبی در قالب یک رمان معاصر زنده کرده است. او با بیرون کشیدن این افسانه‌ها، رابطه میان سه نسل را نیز واکاوی می‌کند؛ سه نسل با دغدغه‌ها و ارزش‌ها و نگاه‌های متفاوتشان به زندگی. خیلی دور، خیلی نزدیک. و آنچه که سبب این نزدیکی است، مهم‌ترین نخ تسبیحی که این سه نسل را کنار هم نگه می‌دارد، همان افسانه‌های کهن است. افسانه‌ها و اساطیری که فراتر از قصه‌ها هستند؛ ریشه‌هایی که ما را به یکدیگر و به این آب و خاک وصل می‌کنند.
زهرا ایزدی