طوفان عشق
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
روز یکشنبه اتاق خلوت بود، همه برای استفاده از تعطیلات رفته بودند. خداحافظی ای زندگی، خداحافظ عزیزم. حلالم کن به نزد طوفان خودم رفتم. امیدوارم مرا ببخشی... امیدوارم خوشبخت بشوی... قرص ها را در لیوانی آب حل کردم. کسی در اتاق نبود. آن را سر کشیدم. در آغوش صباح بودم اما طوفان بیرون پنجره زیر باران ایستاده و منتظر من است.