کاش بادبادک بودم

کاش بادبادک بودم

کاش بادبادک بودم

ژیلا پورکیانی و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

داستانی که در این کتاب مصور و رنگی برای گروه سنی ب و ج به چاپ رسیده درباره ی موشک مغروری است که در یک پایگاه نظامی زندگی می کند. موشک منتظر است تا در زمان مناسب در جنگ شرکت کند.موشک با نسیم آشنا می شود. نسیم برای او از خنده ی بچه ها، بوی گل ها، آواز گنجشک ها و بادبادک ها می گوید و از اینکه جنگ بچه ها را از بین می برد. موشک تحت تأثیر حرف های نسیم قرار می گیرد و دوست دارد بادبادک شود. سرانجام موشک پرتاب می شود؛ ولی با صدای وحشتناکی به زمین می خورد و منفجر نمی شود. موشک خوشحال می شود؛ چون هیچ کس را نکشته و به کسی صدمه نزده است. حالا در نزدیکی او بچه ها بادبادک های رنگی شان را به هوا می فرستند و گاهی نخ بادبادکشان را به او می بندند.