معرفی کتاب هشتک خنده! اثر روژین اسماعیل پور

در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
در بخشی از کتاب هشتک خنده! میخوانیم: - در مجلس میهمانی صاحبخانه هر چه به پسر 5 ساله میهمان اصرار کرد که یک مشت آجیل بردارد، پسرک قبول نمیکرد. بالاخره خود صاحبخانه یک مشت بزرگ پر از آجیل از ظرف برداشت و ریخت توی جیب بچه. وقتی برگشتند به منزل، مادر بچه به او گفت: آفرین! از ادب تو خوشم آمد که خودت آجیل را برنداشتی، بچه گفت: مامان، من مخصوصاً منتظر شدم خودش بده، چون مشت اون از مشت من خیلی بزرگتره! - یه دهاتی بیتجربه به سرعت وارد اتوبوس شهری شد ولی سرش محکم خورد به میلهای که به سقف اتوبوس متصل است. همانطور که سرش گیج میرفت نگاهی کرد و دید یه مردی که آن طرفتر ایستاده و دستش هم به این میله کذائی است، رفت جلو و سیلی محکمی به او زد و گفت: مرتیکه نفهم، خودت سوار اتوبوس میشی،... حالا دیگه یه میله به این درازی چرا آوردی داخل اتوبوس؟!